-((سخن بسیار یا کم وقت بیگاه ست./نگه کن روز کوتاه ست./هنوز از اشیان دوریم و شب نزدیک./شنیدم قصه این پیر مسکین را/بگو ایا تواند بود کو را رستگاری روی بنماید؟/کلیدی هست ایا که ش طلسم بسته بگشاید؟))/-((تواند بود./پس از این کوه تشنه دره ای ژرف ست/در او نزدیک غاری تار و تنها چشمه ای روشن./ازینجا تا کنار چشمه راهی نیست./چنین باید که شهزاده در ان چشمه بشوید تن./غبار قرنها دلمردگی از خویش بزداید/اهورا و ایزدان و امشاسپندان را/سزاشان با سرود سالخورد نغز بستاید./پس از ان هفت ریگ از ریگهای چشمه بردارد/در ان نزدیکها چاهی است/کنارش اذری افروزد و او را نمازی گرم بگزارد/پس انگه هفت ریگش را/بنام و یاد هفت امشاسپندان در دهان چاه اندازد./ازو جوشید خواهد اب/و خواهد گشت شیرین چشمه ای جوشان/نشان انکه دیگر خاستش بخت جوان از خواب./تواند باز بیند روزگار وصل./تواند بود و باید بود/از اسب افتاده او نزاصل.)) (مهدی اخوان ثالث-از کتاب از این اوستا/قصه شهر سنگستان)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر