عشق اکنون مهربانی می کند/جان جان امروز جانی می کند/در شعاع افتاب معرفت/ذره ذره غیب دانی می کند/کیمیای کیمیا سازست عشق/خاک را گنج معانی می کند/گاه درها می گشاید بر فلک/گه خرد را نردبانی می کند/گه چو صهبا بزم شادی می نهد/گه چو دریا درفشانی می کند/گه چو روح الله طبیبی می شود/گه خلیلش میزبانی می کند/اعتمادی دارد او بر عشق دوست/گر سماع لن ترانی می کند/اندرین طوفان که خونست اب او/لطف خود را نوع ثانی می کند/بانگ انا نستعین ما شنید/لطف و داد و مستعانی می کند/چون قرین شد عشق او با جانها/مو به مو صاحبقرانی می کند/سرنگون اندر رود در اب شور/هرکه چون لنگر گرانی می کند/تا چه خوردست این دهان کز ذوق ان/اقتضای بی زبانی می کند(مولانا)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر