راهی بزن که اهی بر ساز ان توان زد/شعری بخوان که با او رطل گران توان زد/بر استان جانان گر سر توان نهادن/گلبانگ سربلندی بر اسمان توان زد/قد خمیده ما سهلت نماید اما/بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد/در خانقه نگنجد اسرار عشقبازی/جام می مغانه هم با مغان توان زد/درویش را نباشد برگ سرای سلطان/مائیم و کهنه دلقی کاتش دران توان زد/اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند/عشقست و داد اول بر نقد جان توان زد/گر دولت وصالت خواهد دری گشودن/سرها بدین تخیل بر استان توان زد/عشق و شباب و رندی مجموعه مرادست/چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد/شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست/گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد/حافظ بحق قران کز شید و زرق باز ای/باشد که گوی عیشی در این جهان توان زد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر